در حال بارگذاری ...

" راز یک غزل "

نویسنده : دکتر علیرضا صالحی

 

 

یکی از زیبا ترین غزلهای حافظ غزلی است با مطلع :

" زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست     

                                    پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست "

این غزل به رغم مضامین بلند عارفانه ای که دارد ، بسیاری آن را از مصداق های دلدادگی زمینی و به تعبیر عوام ، نمونه ای از عشقهای مجازی حافظ قلمداد کرده اند . چیزی که هرگز حقیقت نداشته و نتیجه سطحی نگری ها و بد فهمی ها ست . از این رو در این گفتار بر آنیم تا دربارۀ پیام و محتوای این غزل عارفانه نکاتی را برخوانندگان روشن سازیم . در مصرع اول بیت اول این غزل ، چهار صفت آورده شده است که همه آنها از مصادیق صفات معشوقی و صفات جمالی هستند . زلف آشفته زیبا رویان ، عرق جبین آنان ( خوی کرده ) ، خندۀ نقش بسته بر لبان لعل صفتشان و در نهایت چشمان مست و خمار یار ، جملگی از صفات معشوقی و جمالی است . در مصرع دوم این بیت ، سه صفت آورده شده که هر سه آنها صفات عاشقی هستند . عاشقانند که از زیر پرتو عشق معشوق پیراهن چاک می کنند ، غزل عاشقانه می خوانند و در اشتیاق معشوق صراحی و پیاله شراب بر دست می گیرند .

در مصرع اول بیت دوم غزل یعنی :

 

" نرگسش عربده جوی و لبش افسوس کنان                                             نیمه شب دوش به بالین من آمد بنشست "

 

دوصفت آمده که هر دوصفات جلالی وقهری هستند .نرگس استعاره از چشم است اما منظور از نرگس عربده جو ، همان حالت تیزی و تندی به کسی نگریستن است ( چشم غرّه ) . لب افسوس کنان هم ، حالتی است که هنگام ناخرسندی از عمل کسی نمایان می شود و شخص با تولید صداهای افسوس ، نارضایتی خود را به دیگران نشان می دهد .

حال بر پایه آنچه دربارۀ مضامین دو بیت آغازین این غزل گفتیم ، می توان مفهوم کلی ابیات را چنین بیان نمود که : نیمه شب دیشب و در دل شب کسی به بالین من آمد و بنشست که هم دارای صفات جمالی و معشوقی بود ، هم دارای صفات عاشقی و هم برخوردار از صفات جلالی . تنها وجودی که برخوردار از مجموعه صفات جمالی و جلالی و صفات عاشقی و معشوقی است ، خداوند است .نظم شگفت آور معنایی که در این دو بیت دیده می شود بی نظیر است . در مصرع اول چهار صفت جمالی و معشوقی آورده می شود ، بعد سه صفت عاشقی و بعد دو صفت جلالی و قهری  .

دلیل چینش این چنین نظام معنایی این است که بر پایه اندیشه های عارفانه ، صفات جمالی بر صفات جلالی حق ، پیشی دارند : " سبقت رحمته علی غضبه ": (رحمت خداوند بر غضبش سبقت و پیشی دارد ) . در عین حال صفات معشوقی هم بر صفات عاشقی پیشی دارند ، زیرا که به تعبیر مولوی :

جمله معشوق است و عاشق پرده ای                                                زنده معشوق است و عاشق مرده ای

 

درک این ظرافتها و سامانه های حیرت انگیز محتوایی و معنایی می تواند در تحلیل واقعی این غزل نقش بسیاری ایفا کند . پس مفهوم کامل این دو بیت چنین می شود که : دیشب در دل شب خداوند با جمیع صفات جمالی و جلالی و نیز عاشقی و معشوقی خویش بر سر بالین من مدعی عاشقی آمد و آنجا بنشست . در این که حضرت معشوق در دل شب بر سر بالین بنده حاضر شده ، نیز نکته های بسیار نهفته است .شب و مخصوصاً دل شب و هنگامه سحر در متون اسلامی عرفانی دارای جایگاه ویژه ای است . این زمان بهترین وقت برای گفتگو و راز و نیازبا خداوند است . سحر آغاز همه سفرها و تحولات روحی انسان است . به همین خاطر است که خواجه شیراز این همه در وصف سحر، گریه سحری ، ورد سحری ، دعای سحری و عذر نیمه شبی سخن گفته است.  هر گنج سعادت که به حافظ داده اند از یمن دعای شب و ورد سحری بوده است . راه پیوند با دلدار و رسیدن به وصال هم در دعای صبح و آه و ناله ها و راز و نیاز های دل شب است .

دعای صبح و آه شب کلید گنج مقصود است                            بدین راه و روش می رو که با دلدار پیوندی

از این نمونه ها و ده ها نمونه دیگر حضور حضرت معشوق در نیمه های شب بر سر بالین بندگان ، مستند به بسیاری از روایات و حتی آیات قران کریم ، امری دور از ذهن نیست . از آنجاکه خداوند بر پایه آیه شریفه " یحبهّم ویحبونه " بندگان را دوست دارد و بدانها عشق می ورزد ، صفت عاشقی اش ایجاب می کند به سوی آنان برود . او بارها ؛ در دل شب و در خلوت شبانه به سراغ ما می آید ، رخ می نمایاند ، شاید بنده اش بیدار شود و میل آستان حق کند . او کریم است رحمان و رحیم است . این کردارها از صاحب خزانه رحمت ، بدور نیست . اولی افسوس او می آید ، اما دلهای خفته و برخواب رفته  ما جمالش را نمی بینند ، وجود ش را درک نمی کند و نمی شناسد .

به سیر باغ رفتم باختم من                                                           به هرگل یک نظر انداختم من

خدایا کور گردد هر دو چشمم                                                             که دلبر آمد و نشناختم من

در بیت سوم این غزل می خوانیم :

سر فراگوش من آورد و به آوای حزین گفت کای عاشق شوریدۀ ما خوابت هست .

این بیت گزارش رخداد های شبانه میان خالق و مخلوق و عاشق و معشوق است . خداوند شب بر بالین بنده اش حاضر می شود ، سرفراگوش او می آورد ، آرام نکته ای را با آوای حزین و تحسّر آمیز در گوش او زمزمه می کند . اینکه خداوند سر فراگوش بنده می آورد و آرام و پنهانی بنده خویش را مورد بازخواست قرار می دهد ، از صفت ستاری او نشأت می گیرد . خداوند ستار العیوب است و همواره پوشاننده رازهای بندگان خود است . در این حال ، بنده وغرق در خواب خود را مورد خطاب قرار می دهد که ای بنده ای که دم از عشق میزنی و ادعای عاشقی می کنی ، آیا عاشق می خوابد ؟ تو چه عاشقی هستی که از ذکرو یاد معشوق غافل گشته ای و در خواب غفلت فرو رفته ای . عاشق واقعی حتی لحظه ای یاد معشوق از خاطرش نمی رود و همواره خاطرش دربند محبوب است .

عاشقی را که چنین باده شبگیر دهند                                                 کافر عشق بود گر نشود باده پرست

در این بیت حافظ می گوید : آن عاشقی که حضرت معشوق خود در بالینش حضور می یابد و با او سخن می گوید ، واینچنین باده سحرگاهی محبت خویش را بر او می خوراند ، اگر ازآن پس مست جمال حق نشود و همواره بادۀ ذکر و محبت معشوق را ننوشد ، منکر و پوشانندۀ حقیقت عشق است . کافر در لغت به معنی پوشاننده از مصدر کفر است ؛ کفر یعنی پوشاندن . در قاموس فقهی هم کافر کسی است که پوشانندۀ حق است وازدرک وجود حقیقت مطلق عالم که وجود خداوند است عاجز است . پس کافر عشق یعنی کسی که منکر عشق است و بویی از عاشقی نبرده است . شبگیر هم آن گونه در شرح بیت آمد ، به معنی سحرگاه و صبحگاه است . در بیت بعد یعنی :

 

برو ای زاهد و بر درد کشان خرده مگیر                                که جز این تحفه ندادند به ما روز الست

 

حافظ با بیان موضوع کافری در عشق ، به سراغ زاهد می رود . گویی او مصداق کافری در عشق را در اندیشۀ زاهدانه می بیند . اما نه هر زاهدی . زاهدان ریائی ، مغرور ، ظاهر بین . و گرنه زهد حقیقی و زاهد راستین در نزد او مقدس و مطلوب است . پس زاهدی در باور حافظ دو جلوه دارد . اول زاهدی که به واقع زاهد است و دوم زاهدی که ریاکارانه ادای زاهدان را در می آورد و در حقیقت جلوه بدلی زهد را به نمایش می گذارد . گروه دوم زاهدان همواره برای گرمی بازار خویش ، بر عارفان و اهل دل تاخته و برآنان خرده ها گرفته اند . این بدان سبب است که آموزه های ناب عرفانی بی شک بزرگترین تهدید برای گرمی بازار ریاکاران و زهد فروشان است .

منظور از درد کشان در این بیت ،عاشقان واقعی و سرمستان از بادۀ ازلی حضرت حق است . درد همان کدورتی است که در مایعات و هر چیزرقیقی به صورت ته نشین باقی می ماند . حافظ علاوه بر درد کشان ، ترکیبات دیگری هم با واژه درد به کار برده که از جمله آنها دردی کش ، دردی آشام و دردی آمیز است .

        پیر دردی کش ما گرچه ندارد زر و زور                              خوش عطا بخش و خطا پوش خدایی دارد

دردکشان عاشقان سرمستی هستند که بادۀ محبت معشوق را به تمامی سر می کشند و از پرتو آن ، بیخود از خویش ، پای در آستان حق می گذارند . روز الست نیز اشاره دارد به آیه (17) سوره اعراف : " و اذ أ خذ ربّک من بنی آدم من ظهور هم ، ذریتهم و اشهدهم علی انفسهم الست بربکم قالوا بلی شهدنا ان تقولو یوم القیامه انا کنا من هذا غافلین " ای رسول به یاد ار هنگامی را که خدای تو از پشت فرزندان آدم ، ذریه آنها را برگرفت و برخود گواه ساخت که آیا من پروردگار شما نیستم ؟ همه گفتند بلی ، گواهی می دهیم ، تا روز قیامت نگویید ما از این واقعه یا حقیقت غافل بودیم .نمود های دیگری همچون عهد الست می الست و پیمان الست که در شعر حافظ و سایر عرفا آمده نیز مبتنی بر این حقیقت است . در بیت بعد حافظ در بیان مقام رضا می گوید :

         آنچه او ریخت یه پیمانه ما نوشیدیم                                    از خمر بهشت است وگر بادۀ مست .

 پیمانه در این جا استعاره از دل است . دلی که پیمانه شراب  عشق الهی است . دلی که آیینۀ جمال شاهنشاهی است ؛ دلی که جام و اقعی جمشیدی است و همه اسرار و حقایق عالم را می توان به روشنی در ان دید و به تعبیر زیبای سعدی:

          سرنشتر عشق بر رگ روح زدند                                           یک قطره از آن چکید و نامش دل شد .

          دلی که غیب نمای است و جام دارد                                       محقق است که او حاصل بصر دارد

          دل آیینه جمال شاهنشاهی است                                              وین هر دو جهان غلاف آن آیینه اند

           سالها دل طلب جام جم از ما می کرد                                    آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد

منظور از خمر بهشت هم همان بادۀ بهشتی است. و سقاهم ربهم شراباً طهورا. خمر بهشتی یکی از نعمتهای بهشتی است و در قرآن مجید بارها از آن نام برده شده ؛ به معنی دیگر خمر بهشتی جلوه حقیقی شراب است ، در مقابل جلوه های بدلی شراب که بارها درقرآن کریم مورد مذمت و تحریم قرار گرفته .

انما الخمرُ و المیسرُ و الانصابُ و الازلام رجسُ من عمل شیطان فاجتنبوهُ لعلکم تفلحون ... اما بادۀ مست می تواند بادۀ مست کننده ودر عین حال ، تلخی باشد که باده نوشان می نوشند و در غفلت  و بیخبری فرو می روند . این نوع شراب همان گونه که گفتیم از جانب خداوند تحریم شده است .

پس در این بیت منظور از خمربهشت شراب گوارای بهشتی ومقصود از بادۀ مست  شراب سکر آور و مست کننده انگوری تلخ است . شراب بهشتی مظهر خوبی و حال خوش است و شراب انگوری مظهر بدی و بدحالی است . به بیان دیگر نتیجه این دو نوع  شراب  مقصود نظرحافظ قرار گرفته است .

پس حاصل این بیت چنین است که : ما عارفان راضی هستیم به رضای خدا وند ؛هرچه از جانب حق بر ما برسد ، برای ما خوشایند است و به استقبال آن می رویم . چه شهد باشد چه زهر ، چه درد باشد چه درمان ، چه وصل باشد و چه هجران و چه شیرین باشد و چه تلخ

عاشقم بر لطف و برقهرش به جد                                                  بوالعجب من عاشق این هر دو ضد

گر قصد جفا داری اینک من و اینک سر                                       ور راه وفاداری جان در قدمت ریزم

     زتو گر تفقد و گرستم بود این عنایت و آن کرم                همه ازتو خوش بود ای صنم چه جفا کنی چه وفا کنی

اما بیت آخر :

خندۀ جام می و زلف گره گیر نگار                                         ای بسا تو به که چون توبه حافظ بشکست

خندۀ جام یا در تعابیر دیگری نظیرخندۀ می و خنده صراحی که در غزلیات حافظ یافت می شود ، همان صدای ریخته شدن شراب در جام و پیاله است که شبیه خنده ای کوتاه است . زلف : یکی از اصطلاحات مهم ومعروف عرفانی است که در مظاهر مختلفی درآثار عرفا به کار رفته است . گاهی نشان ظلمت ،گاه نمود کثرت و گاه ریسمانی برای عروج به درگاه معشوق است . در این بیت زلف بی شک یکی از جلوه های جمالی حضرت دوست است . منظور از گرهگیری همان مجعد بودن و پیچ درپیچ بودن زلف است . زلف گرهگیر را آن هنگام که می کشند صاف می شود و چون رها می کنند بازگره پیدا می کند . حافظ در این بیت می گوید : خندۀ جام می و زلف زیبا وگرهگیر حضرت یار ، چه بسیار تو به که همچون توبه حافظ را شکسته است . توبه در لغت به معنای بازگشت به حق و راستی و درستی پس از نافرمانی خداوند است . بیداری روح است از بی خبری ها و غفلتها . توبه اولین مقام از مقامات سالکان و بدایت راه آنان در نزد عرفا و متکلمان است .

خداوند درقرآن کریم بارها بندگان خویش را به توبه دعوت کرده و اوست که توبه کندگان را دوست دارد ." انّ الله یحب التّوابین "  اما به نظر می رسد حافظ در این بیت از نوعی توبه خاص سخن می گوید . در بالا گفتیم در توبه ، توبه کننده از نافرمانی ها و کارهای بد خود پشیمان شده ودر پی آن به سوی حقیقت و خوبی و راستی روی می آورد . اما در این بیت ، جنس توبه حافظ توبه از بدی نیست ، بلکه توبه از خوبی است . در حقیقت خندۀ جام می و زلف گره گیر نگار ، توبه او از خوبی را می شکند . در فرازهای جانفزای دعای کمیل می خوانیم که : الهم اغفرلی الذنوب التی تغّیر النعّم . مفهوم تغیّرالنعم این است که نعمتها در دید انسان نقمت جلوه می کند . شهد مانند زهر می شود و زیبایی ، زشتی . در این حالت انسان بهره ای از حلال خدا نمی برد و آنچه در او لذت آفرینی می کند حرام است . اینجاست که آدمی توبه از خوبی می کند و به عرصه بدی و زشتی باز می گردد . در این حالت آنچه می تواند این توبه را بشکند ومسیر بنده گرفتار در بند بدی ها و زشتی را به سوی بوستان زیبایی و خوبی تغییر دهد ، صدای خند ه های جام شراب محبت و عنایت الهی و ظهور جلوات جمال حق است . چنانکه مولوی فرموده :

گر خطا کفتیم اصلاحش تو کن                                     مصلحی تو ای تو سلطان سخن

کیمیا داری که تبدیلش کنی                                       گرچه جوی خون بود نیلش کنی

این چنین میناگری ها کار توست                                  این چنین اکسیر ها ز اسرار توست

او بر همه چیز قادر است و تنها تجلی عنایت حق است که می تواند بنده راه گم کردۀ گرفتاردر زشتیها . را بار دیگر به آستانه نیکی و خوبی و زیبایی بازگرداند .  آنچه در این گفتاردربارۀ یکی از غزل های چالش انگیز حافظ  بر زبان آوردیم و بازگو کردیم تنها برداشتی ذوقی و البته  تا حد زیادی مبتنی براصول عقاید عرفا و اهل دل بود .که امید برآن داریم در مسیر تبین افکار و اندیشه های بزرگ عارف غزلسرای فارسی ، حافظ شیرازی موثر افتد .

والسلام

نویسنده : دکتر علیرضا صالحی

مشاور فرهنگی دانشگاه فنی و حرفه ای