در حال بارگذاری ...

شرارت نفس

برگی از پندنامه مثنوی


                                         
مادر  بت‌ ها  بت   نفس    شماست                             زآنک آن بت مار و این بت اژدهاست
آهن و سنگ است نفس و بت شرار                              آن شرار   از آب    می‌گردد      قرار
سنگ و آهن ز آب کی ساکن  شود                             آدمی  با  این   دو  کی ایمن   بود
  (مثنوی، دفتر اول، 776-778)

 

 تذکر معنوی: ریشه همه بت‌پرستی‌ها، بدبختی‌ها و گمراهی‌های انسان نفس است .
تحلیل: موضوع نفس و پیامدهای نفس‌پرستی از جمله مباحثی است که مولوی به صورت گسترده و در جای‌جای مثنوی بدان پرداخته و به انسان‌ها نسبت به عوارض و عواقب آن تذکر و هشدار داده است . در ابیات بالا مولوی نفس را منشاء  همه بت‌پرستی‌ها و گمراهی‌های آدمی می‌داند . نفس همانند سنگ آتش‌زنه و آهن است که با هم جرقه و شراری ایجاد می‌کنند و این جرقه همان گمراهی‌ها و ضلالت‌هایی هستند که اگر آب هدایت و ارشاد بر روی آن ریخته شود ، خاموش می‌گردد . اما باید دانست سنگ و آهن نفس را با آب نمی‌توان خاموش کرد .
مولوی در دفتر ششم می‌گوید که همه قرآن شرح خبث نفس است :

 

جمله قرآن شرح خبث نفسهاست        بنگر اندر مصحف آن چشمت کجاست
(مثنوی، دفتر ششم، 4876)

او در دفتر اول یکی از عوامل مهم سرکشی نفس را  مدح‌ها و ستایش‌های ناروا می‌داند

نفس از بس مدح‌ها فرعون شد        کن ذلیل النفس هوناً لا تسد

                                                                                   (مثنوی ، دفتراول ،1877)
در عرفان و اخلاق اسلامی فرعون برجسته‌ترین نماد تکبر و خودپرستی است و برای فرعون نشدن نفس تنها راه ، افتادگی و خضوع وهون است :
  عبادالرحمن الذین یمشون علی الارض هونا  (سوره فرقان ،آیه63)                                                           
                                                                           
به همین خاطر است که بازدر دفتر اول شیر واقعی را که کسی می‌داند که بر نفس خود غلبه پیدا کند و پیروز شود.

سهل شیری دان که صفها بشکند       شیر آن است  آن که خود را بشکند
(مثنوی ، دفتر اول ، 1398)

در تعبیر دیگری  مولانا نفس را دوزخی می‌داند که مانند اژدها همه چیز را می‌بلعد و فرو می‌خورد و آب همه دریاها هم اگر روی آن بریزی خاموش نمی‌شود .

دوزخ است این نفس و دوزخ اژدهاست       کو به دریاها نگردد کم و کاست
هفت   دریا   را  در   آشامد  ،   هنوز         کم نگردد سرزنش آن خلق سوز
(مثنوی، دفتر اول، 1384-1385)

 در دفتر دوم با بیان تعبیر «خر نفس» انسانها را به مهار این خر سرکش فرا می‌خواند :

شد خر نفس تو، بر میخی‌ش بند             چند بگریزد ز کار و بار؟چند؟
(مثنوی، دفتر دوم، 732)

باز در همین دفتر برای نفس عنوان گاو را بر می‌گزیند و فرمان می‌دهد که این گاو را زودتر بکشید تا روح دربندتان آزاد شود .

گاو نفس خویش را زودتر بکش                    تا شود روح خفی زنده به هش
(مثنوی، دفتر دوم، 1450)
تعبیر نفس دزد از دیگر تعابیری است که مولوی برای نفس در نظر می‌گیرد و انسان را از گشتن به گرد دزد نفس بر حذر می‌دارد:

گرد نفس دزد و کار او مپیچ                     هر چه آن نه کار حق هیچ است هیچ
(مثنوی، دفتر دوم، 1066)

مولوی در پی تلاشش برای معرفی هرچه بیشتر نفس این بار نفس را نمرود بر می‌شمارد و عقل و جان را خلیل

آتش    ابراهیم   را    نبود       زیان             هر که نمرودی است ، گو: می‌ترس از آن
نفس نمرود است و عقل و جان خلیل            روح در عین  است  و  نفس اندر  دلیل
(مثنوی، دفتر دوم، 3322-3323)

در این ابیات  مولوی بهترین راه مبارزه با نفس را تکیه بر عقل و جان می‌داند. یعنی همان توانایی ذهنی  و روحانی که انسان را به خدا می‌رساند و به حق نزدیک می‌کند .
بیان تعبیرهای گوناگون درباره نفس به همین جا ختم نمی‌شود . در دفتر دوم نفس به زن تشبیه می‌شود .

نفس خود را زن شناس از زن بتر       زآن که زن جزوی است ، نفست کل شرّ
مشورت با نفس خود گر می‌کنی       هر  چه  گوید  کن  خلاف  آن   دنی
(مثنوی ، دفتر دوم ، 2380 ، 2381)

 مولوی در این ابیات با تشبیه نفس  به زن ، زن را جزوی و بخشی از کل نفس می‌داند که  نباید با آن مشورت کرد و هرچه او گفت خلافش را باید انجام داد .
مادر بد خاصیت نام دیگری است که  مولوی بر روی نفس می‌گذارد و برای جلوگیری از فسادش باید او را کشت .

نفس توست آن مادر بد خاصیت                       که فساد اوست در هر ناحیت
هین  بکش  او  را  که  بهر  آن    دنی              هر دمی  قصد   عزیزی      می‌کنی
از وی این دنیای خوش بر توست تنگ                 از پی  او با  حق و  با خلق   جنگ
نفس   کشتی  باز   رستی  ز    اعتذار                  کس تو  را  دشمن  نماند  در  دیار
گر  شکال  آرد  کسی  بر  گفت   ما                    از     برای     انبیاء      و    اولیاء
کانبیا   را  نی که  نفس  کشته   بود                        پس چراشان دشمنان بود و حسود
گوش  نه تو  ای  طلب‌ کار  صواب                      بشنو این اشکال و شبهت را جواب
دشمن  خود   بوده‌اند  آن   منکران                        تیغ بر خود  می‌زنند  ایشان  چنان
گر  شود   بیمار  دشمن  با  طبیب                         ور کند  کودک  عداوت  با  ادیب
در حقیقت دشمن جان  خود است                        راه عقل و جان خود را خود زدست
(مثنوی، دفتر دوم، 785-792، 801-802)

مادر بد خاصیت نفس ، فسادش فراگیر است و در همه شئون زندگی اثرات بد خود را می‌گذارد . برای رهایی از دست  او راهی جز کشتنش نیست . تا او هست دنیا بر انسان تنگ و تاریک است و همواره باید با خدا و خلق خدا بجنگی . با کشتن نفس همه دشمنی‌ها و کینه‌جویی‌ها از میان می‌رود . مولوی در ادامه می‌گوید که اگر کسی در این باب اشکالی وارد کند و بگوید چرا انبیاء و اولیاء که نفسشان را از بین برده بودند هم مورد کینه و حسادت قرار می‌گرفتند ؛ باید در پاسخ او گفت دشمنان انبیاء با خودشان دشمنی می‌کردند و به روی خود تیغ می‌کشیدند . همچنانکه اگر بیماری با طبیبش دشمنی کند یا کودکی با استاد و معلم ادیبش عداوت نماید ، تنها به خود بد کرده و با خود دشمنی نموده است . در دفتر سوم مولوی  نفس و شیطان را یکی می‌داند که در دو صورت جلوه‌گر و نمایان شده‌اند . همچنانکه فرشته و عقل هم یک تن در دو صورتند .

نفس و شیطان هر دو یک تن بوده‌اند         در دو صورت خویش را بنموده‌اند
چون فرشته و عقل ، کایشان یک بدند          بهر حکمتهاش دو صورت شدند
(مثنوی، دفتر سوم، 4056-4057)
باز در همین دفتر است که نفس به عنوان راهزنی که ریشه همه راهزنی‌هاست معرفی می‌گردد .

گرنه  نفس  از اندرونت راهت زدی          رهزنان را برتو دستی کی بدی
(مثنوی، دفتر سوم، 4067)

از صفات دیگر نفس در مثنوی بی‌عهد بودن آن است و به این واسطه است که او را باید از بین برد . این نفس پست  و قبله‌گاه انسان‌های پست است .

نفس بی‌عهد است ، زآن رو کشتنی است       او دنی و قبله‌گاه  او  دنی  است
نفس ها  را  لایق   است  این   انجمن       مرده را در خور بود گور و کفن
نفس اگر چه زیرک است  و  خرده‌دان       قبله‌اش دنیاست ، او را مرده دان
(مثنوی، دفتر چهارم، 1655-1657)

عقلی که مغلوب  نفس می‌شود آن عقل هم نفس است ، مانند ستاره سعد مشتری که اگر تحت تأثیر ستاره نحس زحل قرار گیرد ، دیگر ستاره سعادت نخواهد بود و او نیز نحس می‌شود .

عقل کو مغلوب نفس ، او نفس شد       مشتری مات زحل شد ، نحس شد
هم در این نحسی بگردان این نظر       در کسی که  کرد نحست، در نگر
(مثنوی،‌دفتر دوم، 1553-1554)

در دفتر دوم مولوی با سگ خواندن نفس، توصیه می‌کند این دشمن جان خود که «اعدی عدوک نفسک التی بین جنیک» را بشناس و او را از میان بردار. استخوان منافع مادی و این جهانی است که سگ نفس را به سوی خود می‌کشد و انسان را از درک حقیقت و معنویت باز می‌دارد.
هین سگ نفس تو را زنده مخواه             کو عدو جان توست  از دیرگاه
خاک بر سر استخوانی را که آن              مانع این سگ بود از صید جان
                                                                           ( مثنوی ، دفتردوم،477-488)

موضوع نفس و در پی آن عقل ، گسترده‌ترین و پردامنه‌ترین مباحث در مثنوی معنوی است که در این مقال بخش کوچکی را نمونه‌وار یادآور شدیم. در پایان این بخش تذکری صوفیانه را از دفتر ششم می‌آوریم که هشداری جدی برای مبارزه با نفس و پرهیز از نفس‌پرستی است .

متهم  کن   نفس  خود  را ای فتی                  متهم   کم  کن جزای  عدل   را
توبه   کن  مردانه  سرآور  به   ره               که   فمن  یعمل    بمثقال   یره
در  فسون  نفس  کم  شو   غرّه‌یی                کافتاب    حق   نپوشد    ذره‌یی
هست این ذرات جسمی ای  مفید                پیش این خورشید جسمانی پدید
هست   ذرات  خواطر  و   افتکار                پیش  خورشید  حقایق،   آشکار
(مثنوی، دفتر ششم، 435-439)